شعر عاشقانه مرا ببخش
شاعر الهه فاخته
مرا بخشای اگر کم بوده ام در لحظه های غمگینت
مرا بخشای تو ای معشوقه قلبم
خدا می داند این قلبم چه می گوید !
بقیه شعر عاشقانه مرا ببخش در ادامه مطلب ...
مرا بخشای اگر کم بوده ام در لحظه های غمگینت
مرا بخشای تو ای معشوقه قلبم
خدا می داند این قلبم چه می گوید !
بقیه شعر عاشقانه مرا ببخش در ادامه مطلب ...
گرچه دنیا, این جهان فانی آوارگان
بد جفاکار است و من بر دست آن !
لیک ای بانوی من، بانوی زیبای خدا
غصه کم کن ای شده در راه حق
خالق زیبای ما این راه را کم می کند
بقیه شعر نوشت بانو در ادامه مطلب قرار دارد
اگر یکبار دیگر آمدم دنیا
نگذار تنهایی سخت میان آدمها هیاهویی به پا
دارد
که دلها را فرو بلعد
و نگذارد کسی بر دیگری مهری, لبخندی
مهربانی دارد و تو نگریی از سبک دل بودن آنها!
بقیه شعر اگر یکبار دیگر به دنیا می آمدم در ادامه مطلب ...
و صبح فریاد کشید
دو کبوتر بال زدند
جاده عریان و کبوترها مست
عشق بازی را بیاموز که دل
شهرت صدساله به سر می دارد!
بقیه شعر دل من باز شکست در ادامه مطلب ...
احساس میکنم دردی فزون تر
سینه ام را می فشارد
درد را در سینه می گیرم
می دوم, پای عریان
در شبی برفی
ماه نمی خواهم
من عاشق نورم , خدا را دیده ام
باز سیلی خوردم
امان از دل خدایا...
قلب من از سنگ نیست
اما سنگ می زنند
زندگی خانه و ویلا و سرگرمی نبود !
زندگی روشن شدن از محفل عشاق بود
من که یار و یاورم یزدان بُوَد
پا برهنه قصد رفتن کرده ام .
ای همنفس اهل دلم
اهل دلی؟
اینجا برای تو جداست
بابای ما اینجا خداست
با من بمان, من با تو هستم ای رفیق .
شاعر الهه فاخته
دلم می خواهد امشب پر بگیرم تا افق
تنهای تنها ... مثل قلب
دور گردم از این دیار
این دیار بی وفا
آدمکهای جفا
چون مترسک خشک و بی دل
چون کلاغ در پی انتقام و انتقام
گوشه ای از زمان کنج من است
تو نمی دانی من چه می دانم!
در وجودم موسیقیست
و فرو می ریزد گاهی از سستی پل
ذرات وجودم
گاهی جای دستیست که به دلگرمی آن
می زنم لبخند
گاهی می لرزد اشک
آری گاهی نیست
می ترسم که خیال
بشود رویای صادقانه زندگی ام .
بین من و تو احساسی ست
میتپد قلب .. میتپد روح
می شود گرم دستانم
درون, کلبه ای دارم
گاهی که دلم می گیرد
می زنم پرسه در نی زار
پشت آن تل
پشت آن تل که هر شب
نیلوفر پای سجاده حق
می کند راز و نیاز, تنها
تنها با خدا ...
شاعر الهه فاخته
دریا ... دریا ... دریا
یاد آن روز بخیر
تو به من گفتی در ساحل « عشق »
گفتم چیست! گفتی زیباست ! زیبا ...
گفتم چیست!گفتی خود باشی می فهمی!
و گذشت دریا رفت
ماندم از آن قصه پاک
لرزیدم, آخر دریا نیست
دیگر لحظه ای نیست که دریا بروم
اما تو, تو .... باز , بی دریا , گفتی « عشق »
گفتم چیست ؟ ..گفتی در توست !
حال که نه دریا می بینم و نه ساحل
می دانم دریا اینجاست
در سینه ی من
می دانم عشق زیباست
و تو می خندی این بار
خدا, تو همیشه می خندی
شاعر الهه فاخته
رنگ چشمان مرا می بینی؟
پس چرا خاموشی!!
روزی قلبم لرزید, کسی رنگ چشمانم را دید
اما تهمت زد بر حسّم
من آسمان را رنگی دیدم
او تاریک! او به چشمانم تهمت زد
زین پس ترسیدم, چشمهایم را بستم
اما....
قایقران بران
ساز را کوک می کنم
سل, سل و دو
دو , فا ... می و سل
آماده ام , آماده
می زنم تار, می نوازم سیم ها را
می خوانم از دل تنگی, نغمه آه
ماهیان گوش ها را تیز تر می کنند
میشود دریا دوچندان
ماهیان درد مرا فهمیده اند
اشک ماهی هاست,
دریا بیشتر موج بیشتر
آه من یک آه نیست
آه من قصه نیست
بران, قایقران بران
آن قدر بران تا چو یک خشکی
تمام دور من آبی باشد
می نوازم ساز
قلبم میتپد
روشنی پیداست
این روشن پیدا از چیست؟
برگ ... برگ زرد
برگ پاییز می افتد آسان از رخت
برگ زرد پاییز
برف .... می چکد از رخت
برف سرد .... ساده و بی آلایش
می شود خیس, سختی این جاده
بقیه شعر همسفر در ادامه مطلب ...
گله دارم که چرا سخت شده این دوره ما
گرگ بی غیرت خوش چهره لباس
دل معشوق مرا برد سراب
ای خدا همنفسم دست تو است
دل دلدار نگه دار
ای خدا عشق در دیدار گذار
بقیه شعر عاشقانه غمگین راز من در ادامه ...
عشق به هر دل نرود
باید اندوه عجیبی بکشی
باید از راز دلت, قصه عشق بخوانی
که فضا پر شود از فلسفه پاک خدا !
عشق لبخند خداست در دل بی کینه تو
زمان, زمان گریستن نیست
زمان گذشتن از پل لرزانیست
که تکان می دهند حاسدان , آن را
لرز دارد این پل ظاهرا آرام!
روزگاریست که این تحفه درویشی ما
مانده در کوله خویش
تحفه را نگرفتند
گشنگان گرچه شوند سیر
چشمشان سیر نباشد ای دوست !
به نام مهربانترین مهربان
من از طوفان می ترسم
من از بی رحمی این باد، می ترسم
چرا باید بترسم ؟
منم فاخته
آزاد آزادم
ولی از رعد می ترسم
من از بغضی که سنگین است ... می ترسم
صدای رعد می گوید
منم چون تو ، دلم فریاد می خواهد
کمی باران,کمی اشک می خواهد
دلم می خواهد نترسم از کنایه
که پیرم کرد با سختی ها خدایا !
دلم می خواهد امشب زار زار
همپای رعد بگریم
دلم امشب هوای مرگ دارد
هوای پر زدن با اشک دارد
دلم امشب هوای دیگری هست
دلم امشب می خواهد بگرید
نکن فریاد ای ابر
دلم می ترسد از این خشم طوفان
دلم خیس است بس است باران !
چه سخت است این شب ، شب سرد
کنار هیزم خیس اتاقم
نه کبریتیست نه گرمایی, نه پتویی
که گرم دارم دلم را در اتاقم
نه اینکه خانه سرد است ای شب سرد
بل این دل, سردِ سرد است ای شب سرد!
دلم میگفت شکستم ، خستم
زمان میزد کنایه از بر من
تو ای دختر حیا کن ، دست بردار
بنوش از جام مرگ و بال بگشای
بقیه شعر فریاد بی پاسخ در ادامه ...
قهرمان کسی ست که زخم های کهنه را نمک زده
,ادامه می دهد
نه می نشیند و نه جا می زند
می رود .. می رود دوباره با دو پای خسته اش
بقیه شعر صدای حق در ادامه مطلب ...
دل تنهای مرا زخم نزن!
غصه دارم تو نکن
گر خدا غصه دهد,صبر دهد,شوق دهد
تو که هستی که لبم می گیری از خنده تنهایی خویش
تعداد صفحات : 3
به نام آرامش قلب ها
عزت دست خداست
زندگیتو با امید ادامه بده , همیشه یه راهی هست